جدول جو
جدول جو

معنی سست عزم - جستجوی لغت در جدول جو

سست عزم
(سُ عَ)
بی اراده. سست اراده. بی تصمیم:
مردان عنان بدست توکل نداده اند
تو سست عزم در گرو استخاره ای.
صائب
لغت نامه دهخدا
سست عزم
سست کوش
تصویری از سست عزم
تصویر سست عزم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سُ عَ)
عمل سست عزم. بی اراده بودن، سهل انگاری: نامۀ بزرگان بی مهر از ضعیفی رای و سست عزمی بوده. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ)
که شعر او سخته و محکم نباشد. که شعر او رسا و پرمعنی نیست:
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سُ عَ)
بی وفا. که زود پیمان بگسلد:
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت بملامت برمند.
سعدی.
قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سُ زَ)
نبضی که سست زند. سست قرعه. سست ضربه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سست زخم
تصویر سست زخم
نبضی که سست زند سست قرعه سست ضربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سست زخم
تصویر سست زخم
((~. زَ))
نبضی که سست می زند
فرهنگ فارسی معین
سست پیمان، پیمان شکن، عهدگسل، عهدشکن، بی وفا، بدعهد، زودگسل
فرهنگ واژه مترادف متضاد